متين پسر پاييزي منمتين پسر پاييزي من، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 30 روز سن داره
آرتين پسر پاييزي منآرتين پسر پاييزي من، تا این لحظه: 6 سال و 5 ماه و 7 روز سن داره

پسرهاي پاییزی من

جشن تولد دوسالگی

  متین من نورچشمی مامان الهی جاده زندگیت هموار آسمان چشمانت صاف و دریای دلت همیشه آرام و زلال باشد و هیچ وقت از دنیا خسته نشی آرزویم این هست که دلت همیشه خوش باشه عزیزتر ازجانم تو قلبی به بزرگی دریا و روحی به وسعت آسمانها داری امیدوارم همیشه شاداب، خندان و سالم باشی تولدت آغاز زیبایی ها ست                                                   &nb...
30 آذر 1392

این روزهامون...

متین عزیزم بخاطر همه ی آرامشی که ازتو دارم خدا رو شکر میکنم   وجود تو تنها هدیه گرانبهایی بود که خداوند من را لایق آن دونست و  هدیه من به تو نازنین قلب عاشقی است که فقط برای تو میتپد عشق تو برايم زيباتر از هر زيبايي و با شكوهتر از هر منظره اي هست... تو دنياي ناشناخته اي هستي كه فقط من آنرا كشف كرده ام... به ميزان همه ستايشگران مي ستايمت... به اندازه همه دنيا دوستت دارم... اگر در راه عشق تو وجودم را به هزاران تكه قسمت كنندهر تكه آن با صداي بلند فرياد خواهم زد... دوستت دارم ٢٦/٩/٩٢  عزیز دلم این روزها خیلی از س...
26 آذر 1392

تولد ریحانه

  ریحانه جان تک تک ستاره های عمرت بلند و والا   باقی عمرت ۱۰۰ به بالا   امروز روز تولدته عزیز خاله   متین عزیزم روز تولد ریحانه خیلی پسرخوبی بودی اصلا اذیت نکردی با همین اسکوتر ریحانه بازی کردی من وبابا هم تا آخر جشن راحت نشستیم وغافل از اینکه داشتی اینطوری مخ هلیا رو میزدی اینم یک عکس دسته جمعی از بچه ها چندتا عکس گرفتم ولی هرکدوم به یک طرفی نگاه میکردین و حواستون به دوربین نبود ردیف بالا از سمت راست سینا (که تنها بچه بازیگوش اون روز بود )حسین-هانیه ردیف پایین از سمت راست ساره-اونی که تو بغلش نشسته فاطیما-الهه اونی که نشسته  بغلش متین -ریحانه...
25 آذر 1392

چاپ عکس متین در مجله شهرزاد

متین من در  مجله شهرزاد چاپ آذر ماه سال 92 متن چاپ شده درمجله خودم ایمیل کردم ومجله شهرزاد انتخابش کرد چاپ کرد: متین (متین من همیشه خندونه احتیاج نداره برای خندوندنش کاری انجام بدی کوچولوی خوش خنده مامان و بابا دوستت داریم) چندتا عکس رو فرستادم واسه چاپ مجله که خودشون این عکس رو انتخاب کردن و چاپ کردن ...
25 آذر 1392

حوالی جشن تولد دو سالگی

متین من   این روزها خیلی درگیر روز تولدتم هر روز دارم یکی از کارهاش رو انجام میدم وااااای متین من تو دوساله شدی پسر عزیزم ! چه زود روزها گذشتن ولی وقتی وبلاگت رو می خونم همه ی این روزهایی که اومدن و رفتن خاطرات شون برام زنده میشه و انگار همین یه کم پیش بود که تو بدنیا اومدی و این دوران رو پشت سر گذاشتی تا الان که دوساله شدی بعضی موقعها با خودم فکر می کنم اگه یه روزی وبلاگت رو بخوام بهت بدم و این همه پست که برام خیلی ارزشمند هستن بهت بسپارم توبهم بگی همه ی این پستها روباید بخونم ؟ توی دلت بگی مامانم چه حوصله ی داشته این همه نوشته ...؟!!  می دونی من چی در جوابت می گم ؟ هر كلمه و هر لحظه که از تو مي...
12 آذر 1392

متین من تولدت مبارک

متین جان تو تنها موجود زمینی که برای روز تولدش انقدر بی تابم. خداوند تو را آفرید تا دنیای من باشی دنیای کوچک من با تو رنگ خوشبختی گرفت خدای مهربان را برای هدیه دادنت به دنیا شکر می کنم هر تپش قلبم فقط به امید با تو بودن است خدا را شکر می کنم در نهمین روز از ماه آذر خدا فرشته ی را بوجود آورد تا روزهای زندگیم را در کنارش با آرامش و خوشبختی سپری کنم در پاییز آمدی وبهار زندگی ما شدی نهم آذر سالروز شکفته شدنت هزار بار گلباران                                 ...
9 آذر 1392

آخرین نوشته قبل از تولد دوسالگیت

متین من     یک تار موهات رو با هیچ چیزی در دنیا عوض نخواهم کرد و لحظه ی باتوبودن را با تمام لحظه های شیرین زندگی معاوضه نخواهم کرد متین پسر عزیزم وقتی تو کنارم هستی دلگرم ََََََََََََََو دلخوشم با آمدنت به زندگی مون دنیای ما خیلی عوض شد نور بخشیدی به زندگی مون قبلا بدون تو خونه مون بی سروصدا بود تو باخودت شور ونشاط آوردی تو آمدی وعمیق ترین نگاه را از میان چشمان رویایی ات به قلبم نشاندی من هیچ وقت حسرت آرامش ی که قبل از توی زندگی مون بود خونه مون ساکت و آروم بود نمی خورم  به وجودت در کنارم می بالم عزیز دلم.  یگانه ترین مهربان متینم  تمام آرزویم رسیدن تو به آرزوهایت هست ... &nb...
8 آذر 1392

بازم ببخشید بدقولی کردم...

سلام ایندفعه دیگه واقعا برگشتم به دنیای مجازی قول داده بودم که قبل از این برگردم ولی بدلایلی که توی پست قبل گفته بودم نتونستم ولی بلاخره موفق شدم وخیلی خوشحالم از این به بعد سعی میکنم وب پسرم متین رو به روز کنم توی این مدت که نبودم موهای متین رو کلا تراشیده ام (کچل ) کردیم بخاطر کم موبودنش کلی بازیگوش تر از قبل شده کلی فعالیت هاش و کلمه های که میگه زیادتر از قبل شده و ...... اینم بگم به من نمیگه مامان میگه ممانه (سمانه) ولی به باباش میگه بابا جون آخه چرا ؟؟؟منم اینطوری میشم ولی بابا امین هم کلی ذوق میکنه که بهش میگی بابا جون خلاصه .... اما متین من مامان جون کلی اسمم قشنگ تر شده از موقعی که صدام میکنی تو ...
4 آذر 1392
1